سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که دورى سفر را یاد آرد ، خود را براى آن آماده دارد . [نهج البلاغه]

انفجار جمعیت

اضافه جمعیت باعث تحمیل محافظه کاری و بدعت ستیزی می‌شود

در مسئلة روابطی که بین تراکم و فشار جمعیتی از یکسو و روح ابتکار و اختراع از سوی دیگر وجود دارد، حقیقت در بیشتر موارد خلاف آن چیزی است که انتظارش را می‌کشیده اند.

تردیدی نیست که فشار جمعیتی، مسائلی را مطرح می‌کند و نیازهای فزاینده ای بوجود میآورد. ولی در عین حال وضع اجتماعی کشوری که اضافه جمعیت دارد، یعنی سطح زندگی و امنیت اقتصادی مردمش به سمت وخامت سیر می‌کند، به صورتی است که بارزترین صفت آن را آسیب پذیری خارق‌العاده اش تشکیل میدهد. بروز کمترین اختلال، این خطر را دارد که مسئله دائماً دلهره آور معیشت مردم و در نتیجه، حداقل امکانات اقتصادی را که جنبة حیاتی دارد حادتر کند و آرامش اجتماعی را بر هم زند.

از طرف دیگر، طبقات حاکم با غریزة بسیار مسلّمی که برای حفظ خود دارند، ترجیح میدهند که در این مورد بسیار محافظه کارانه رفتار کنند. آنها می‌ترسند که هر نوع بدعت و نوآوری موازنة بسیار شکننده ای را که اشاره کردیم به خطر اندازد، بنابراین ترجیح می‌دهند از تزلزل سنت ها بپرهیزند و از پدید آمدن هر تغییری در عادات دیرینه جلوگیری بعمل آورند. آنها از پراکندن تخم آشوب در نفوس و افکار مردم اجتناب می‌کنند، چون میدانند که در غیر این صورت بطور قطع خود را با بیداری توقعات خطرناک (از نقطه نظر توزیع عادلانه تر نعمات و درآمدها)، بخصوص در آنجا که به سلسله مراتب اجتماعی مربوط میشود، روبرو خواهند شد. بارزترین مثال تاریخی در این باره، محافظه کاری و بدعت ستیزی حکام چینی در دوره های گذشته است. روحیه های ابتکار و انتقاد هر دو در یک جهت عمل می‌کنند و تشابهات بزرگی را به ظهور می‌رسانند. وجود مبتکرانی که روح نقادانه نداشته باشند نادر است. بقول «اسکاروایلد» : «من می‌گویم فقط روحیة انتقادی است که واقعاً دارای خلاقیت است». رفتار فرد مبتکر که در برابر مشکلات می‌شورد و حاضر نمی‌شود به شیوة اسلافش راهی برای سازش با دشواری ها پیدا کند، با معیارهای روحیة بدعت ستیزانه ای که جزء خمیرة انسان ها است، نفرت آور است. هر اختراعی می‌تواند عواقب انقلابی در بر داشته باشد. مخترع، فرد خطرناکی است، چون همیشه این احتمال وجود دارد که یافته های او به طریقی، همه چیز ـ از جمله شالودة اقتدار سلسله مراتب را ـ زیر سوال ببرد. براحتی می‌توان درک کرد که چرا در کشورهای دارای اضافه جمعیت، گرایش به بدعت ستیزی و رخوت، به علت احساس شکنندگی تعادل جمعیتی ـ اقتصادی افزایش می‌یابد. در این کشورها با شتابزدگی میکوشند تا جائی که ممکن است قسمت بیشتری از تکنیک و روش های تولید را در شکم آداب و رسوم، قواعد و مقررات، و یا قوانین گوناگون بگنجانند تا بتوانند آنها را مهار کنند و در نقطه ای ثابت میخکوبشان نمایند. در فرانسة قرن هیجدهم، پابپای افزایشی که در تعداد جمعیت حاصل می‌شد، نظام اصناف و همبستگی های حرفه ای نیز تبلور یافت، روز به روز انعطاف ناپذیرتر شد، و رفته رفته به سمت نوعی حالت انسداد کامل سیر کرد.

برعکس، در فردای پیشامدهای نابود کننده مشاهده می‌شد که قید و بند مقررات و سلسله مراتب دچار سستی می‌شود و دستمزدها افزایش پیدا می‌کند. نمونه اش اوضاعی بود که بعد از «طاعون سیاه» و نیز بدنبال هر یک از جنگ های بزرگ پدید آمد.

در قرن نوزدهم، انگلستان که تعداد سکنه اش فقط کمی بیش از یک سوم جمعیت فرانسه بود، به مراتب راحت تر از فرانسه توانست ساختاری اختیار کند که انقلاب صنعتی را امکان‌پذیر گرداند و در عین حال بتواند سیاست مبادلات آزاد تجارتی را در پیش گیرد. انقلاب صنعتی و مبادلات آزاد بازرگانی به نوبة خود پیشرفت خارق العادة اقتصاد «آن سوی مانش» (انگلستان) و برتری آن کشور در قرن بعد را امکان پذیر کردند. «رخوت جمعیتی» که باید در اینجا شکستش می‌دادند در مقایسه با مال فرانسه و بقیة اروپا ناچیزتر بود.

5ـ وفور بیش از حد کارگر، تکنیک را در سطوح ابتدائی نگه میدارد

اکثر اختراعات مهم قرن های هیجدهم و نوزدهم نتیجة کثرت جمعیت نبوده اند. برعکس، جرثومه بستن آنها پدیده ای بود که برخلاف مسائل ناشی از زیادی جمعیت به ظهور رسید. آفتی که قرن نوزدهم بیشترین مرارتها را از بابت آن تحمل کرد، در درجة اول، بیکاری بود. نتیجة بیکاری عبارت بود از سطح نازل دستمزدها که «مالبی» و سپس «مارکس» ، آن را بحق نتیجة عرضة زیاده از حد نیروی کار می‌دانستند. این همان است که «مارکس» اسمش را «ارتش ذخیرة کار» گذاشته است. سطوح زندگی طبقات عوام و کارگر نتیجتاً به طور دائم رو به کاهش داشت. وجود چنین روندی عین منطق بود و «مارکس» از همین رهگذر قانون «فقر فزایندة» خود و «لاسال»، «قانون مفرغ» خود را استنتاج کردند.

راه حل مستقیم مسئله عبارت بود از ترمز کردن توسعة صنعتی به منظور تأمین اشتغال برای نیروی انسانی زیاده از حدی که عرضة آن بر تقاضای بازار کار فزونی داشت. لازم بود بازده نیروی کار را بالا نبرند بلکه آن را پائین بیاورند. این حرفی بود که  عده ای از نظریه پردازان جنبش کارگری میزدند و از پاره ای جهات افسوس اتحادیه های صنفی سابق را که قاعدتاً حافظ اشتغال بودند میخوردند.

نخستین واکنش های کارگران در برابر ظهور و رواج ماشین شایان توجه بود. اولین کارگاه بافندگی «ژاکار» درهم شکسته شد و قایق رانان منطقه «رن» اولین قایق بخاری را آتش زدند. در انگلستان به دفعات شورش های نومیدانه ای علیه ماشین ها برپا شد. اگر بیرحمی نظریات اقتصادی عصر (یا بقول «کارلایل»، «علم بی شفقت») و بی تفاوتی این نظریات در قبال تیره روزی های کارگران نبود، ماشینیسم تازه تولد یافته شاید متوقف شده بود.

درگذشته های نزدیکتر به زمان حاضر، تجربة عبرت انگیز دیگری را مشاهده می‌کنیم که مربوط به هند است. توده های عقب ماندة دهقانان هندی که شاید چندان اعتنائی به پیشگوئی های فلسفی و سیاسی گاندی نشان نداده بودند، مستقیماً و عمیقاً تحت تأثیر پیشگوئی های او علیه ماشینیسم قرار گرفتند. آنها در وجود او مردی را می‌دیدند که میرفت صنایع کوچک دستی را، صنایع خانگی را، اتحادیه های اصناف عهد قدیم را، دوک نخریسی را، و سهولت سابق ارتزاق را دوباره شکوفا کند. آنها در حالیکه خطر «پرولتری شدن» و بیکاری به علت ورود اجناس خارجی و صنعتی شدن فزایندة کشور تهدیدشان می‌کرد، گمان میکردند که گاندی می‌خواهد اقتصاد عهد باستان را با ظرفیت های نامحدود آن برای ایجاد اشتغال و با حلاوتی که به زندگی می‌داد مجدداً برقرار سازد. ایضاً دهقانان اروپای شرقی هم گمان می‌کردند که کمونیسم می‌خواهد زمین ها را برایشان تکه تکه و در بین آنها تقسیم کند و اراضی کشاورزی را به صورت میلیون ها قطعه املاک کوچک در آورد . خلاصه، فوری ترین و منطقی ترین راه حل ـ وقتی عرضة نیروی انسانی زیاده از حد باشد ـ بازگشت به ابتدائی ترین تکنیک هاست. ایجاد یک رشتة کوچک راه آهن در چین، صد هزار کارگر پابرهنه را محکوم به گرسنگی می‌کند. به همین ترتیب، اگر فاضلابی در فلان شهر چین ساخته شود کارگرانی را که شغلشان حمل نجاسات مستراح هاست، در معرض نومیدی و گرسنگی قرار می‌دهد.

6ـ کمبود نیروی انسانی و جهش تکنیکی

یک جمعیت کم تراکم که قلمرو فراخ و مواد اولیه کافی در اختیار داشته باشد مساعدترین محیط برای پیشرفت فنی است. چنین جمعیتی از آنجا که نیروی انسانی لازم را در اختیار ندارد، استفاده از ماشین و بکار بردن روش های عقلانی وصرفه جوئی در نیروی کار را ترغیب می‌کند. ماشین های کشاورزی به این دلیل در آمریکا متولد شدند که آن کشور، کشاورز بقدر کافی نداشت. لوازم ماشینی خانگی ـ باز هم در آمریکا ـ برای آن اختراع شدند که در آنجا نوکر و کلفت پیدا نمی‌شد.

ماشین در کشورهای دارای اضافه جمعیت که بیکاری همه را تهدید می‌کند عامل خطر است. در جائیکه برعکس، کمبود نیروی انسانی وجود داشته باشد ماشین به صورت مددکاری لازم و گرانبها در میآید. یک جمعیت بیش از حد متراکم و بسیار کثیرالعده، مخلّ پیشرفت فنی است، چون حدوث کمترین اختلال در امور را، به دلیل فقدان قابلیت انعطاف در منابع موجود و در اشتغال، به پدیده های خطرزا تبدیل می‌کند. چنین محیطی، به علت لزوم حفظ نظم آسیب پذیر اقتصادی خود و به سبب ضرورت توزیع وسواس آمیز امکانات اشتغال برای یک جمعیت کثیرالعده، غالباً دستگاه عریض و طویلی از نهادهای سرکوبگر را بر جامعه تحمیل می‌کند و این دستگاه به نوبة خود روح ابتکار و نوجوئی را در مردم می‌کشد.




زمینی ::: شنبه 87/1/31::: ساعت 1:50 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :4890
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
زمینی
من.زمینی. خسته از فاصله ها...
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<